مانترامانترا، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

مانترا

یه بوس بده

    سلام مانترا کوچولو. عزیز دلم. صبح هنوز بیدار نشده بودی وقتی میومدم.  شیر خوردی عوضت کردم. بیدار نشدی خدا رو شکر. دیشب بهت می گفتم منو ببوس می خواستی صورتمو بخوری خیلی با حال بود. بعدشم که با شماره 123 محکم بغلت می کردم تو هم یاد گرفتی. کم کم داری را می افتی. لبه مبل رو می گیری وا میستی. اما هنوز از دندون خبری نیست. مادر جون می گه عیب نداره. هر چی دیرتر بهتر. تو فقط سالم باش من هیچی از خدا نمی خوام. راستی موهات بلند شده. اما اونقد موهات صافه که هیچی بهش وانمیسته. مثل خودم. من و خاله پرستو خیلی سنجاق و گل سر گم می کردیم. هیچی روی سرمون وانمیستاد. تو هم یه دونه گم کردی. حتی از اون چسبی ها هم به موهات نمی چسبه. خدا رو شکر که ی...
27 فروردين 1394

مامانی

سلام مانترا کوچولو.  داشتم از خونه می اومدم بیرون خواب بودی. ولی می خندیدی. خدارو شکر بیدار نشدی. جمعه روز مادر بود. وقتی پنجشنبه از سرکار اومدم خونه دستاتو به سمت من باز کردی و بلند گفتی مامانی. هوم. خب این بهترین کادویی بود که می تونستی بهم بدی. ازت ممنونم. خیلی ذوق کردم. بابایی هم شنی  گفتی. اونم خوشحال شد. بعد از ظهر هم رفتیم پیش مامان بزرگ بابایی. براشون هدیه بردیم. چون سا شنبه خونه مادرجون بودیم نمی تونستیم دوباره بریم اونجا. راه زیاده. تو سختت می شه. اما مادرجون یعنی  مامان بابایی رو هم پنجشنبه دیدیم. همه چیز خوب بود. من برات یه هدیه خریدم. دو تا النگو. خیلی ساده و قشنگ. این هدیه به خاطر اینه که تو به دنیا اومدی و باعث ...
23 فروردين 1394

رئیس کل شرها

      سلام مانترا کوچولوی من. مانترای شیطون. دیشب برای اولین بار خودم بردمت حموم. قبلا باهات حموم اومده بودم اما اینبار همه کارات رو خودم انجام دادم. چقد شیطونی کردی. زیر شیر آب می خواستی آب رو با دستت بگیری. کلا خیلی شیطونی کردی. به من که خیلی خوش گذشت. دیروز خدا رو شکر خوب غذا خوردی. میوه خوردی. شب هم برات فرنی درست کردم که بابایی امروز بهت بده. خودم هم دیروز فرنی با موز بهت دادم که دوست داشتی. سه تایی خیلی بهمون خوش می گذره . اگه اتفاقای خوب بیفته و انتقالیم درست بشه می ریم نزیک پدرجون و مادرجون. منم خیالم بابت تو راحت می شه. الان بزرگترین دلمشغولی من راحتی و آرامش تواه. تو  که خوشحال باشی منم خوشحالم. بابایی...
17 فروردين 1394

آدم کوچولو

   سلام مانترای مامان. سلام عشق مامان. بعد از سه روز تعطیلی دوباره  از دیروز اومدم سرکار. دیروز  خواب بودی. وقتی می اومدم. اما امروز بیدار شده بودی. دیشب اونقد خسته بودی که ساعت 9 شب خوابیدی. می دونستم صبح زود بیدار می شی. به بابایی گفتم خودتو آماده کن مانترا کله سحر بیدار می شه.وقتی بیدار شدی شروع کردی بلند بلند خندیدن و از ته دلت ذوق می کردی. خیلی با حال می شی. سیزدهم برای اولین بار تو هم به جنگل اومدی. یه کم سرد بود. اما خاله فرشته اونقد تو رو باند پیچی کرده بود که تو اصلا سردت نشد. به من که خیلی خوش گذشت. آخرین باری که رفته بودم جنگل تو هنوز توی شکمم بودی. فکر کنم 5 ماهم بود. خدا رو شکر که تو صحیح و سالم به دنیا اومدی...
16 فروردين 1394

خرسی جدید

    سلام مانترا کوچولو. بانوی زیبای من. عشق من. گل من. بهار من. دیروز صبح هم دوباره بیدار شدی وقتی داشتم میومدم سر کار. اونقد هیجان زده بوده که تند تند دست و پا می زدی. اومدم کنارت بغلت کردم. دست و پاتو بوسیدم. بعدش از خونه اومدم بیرون. چقدر سخت بود. اما مجبور بودم. ابعداز ظهر که از سرکار اومدم خواب بودی. مادر جون و آنیسا عصر رفتن. اما آیلین و ممد هستن. از اینکه اومدم خونه دیدم تمام لباسات رو از توی کشوی لباسات ریختن بیرون و کردن تن عروسکا یه خورده عصبانی شدم. اما فقط به آیلین گفتم دیگه اینکارو نکن. چن تا لباس خیلی کوچولو بهشون دادم و اونارو جابجا کردم. شب هم مهمون داشتیم. اومده بودن عید دیدنی. النا و ارشیا و مامان و باباشون. ...
11 فروردين 1394

دلتنگی

    سلام مانترا کوچولوی مامان. دلم برات تنگ شده. دوباره سر کار میام. بعد از یک هفته خوشگذرونی با تو ، دوباره از تو محرومم. دیروز صبح که میومدم فک کن ساعت 7  صبح بیدار بودی داشتی نگام می کردی و می خندیدی. اشک توی چشام جمع شده بود. برات بای بای کردم . یواش دستت رو از زیر پتو بیرون آوردی به نشونه بای بای گرفتی به سمت من. از اتاق اومدم بیرون که دیگه نبینمت. چقدر سخت بود. امروز صبح خدا خدا می کردم بیدار نشی که چشمات رو نبینم.  خب وقتی بیداری برام سخت تره. می دونی، از خدا خواستم هیچوقت یادم نره که تو چقدر با ارزشی. هیچوقت یادم نره که چه گنج گرانبهایی دارم. هر چی هم بی حوصله باشم نذارم تا وقتی به من نیاز داری ازم دور بشی. م...
9 فروردين 1394

نوروز

سلام مانترا کوچولو.اینروزا یه کم خسته ام. کمتر میام. سرعت نت هم خیلی پایینه. عید دیدنی ها تقریبا تموم شده ما برگشتیم خونه. کلا خسته ام. از شنبه می رم سر کار، اما فعلا با تو خوش می گذرونم. خیلی با مزه شدی، می خوای حرف بزنی، آواز می خونی واسه خودت.خیلی ناز شدی. عاشقتم.
6 فروردين 1394

نوروز خجسته

سلام عزیزم. مانترا کوچولو عیدت مبارک. این اولین بهار زندگیته. با تمام وجودم برات بهترین ها دو آرزو می کنم.عاشقتم.
1 فروردين 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مانترا می باشد